زندگینامهی ماموستا ههژار
نويسنده، محقق، مترجم و شاعر نامدار کرد، استاد
عبدالرحمن شرفكندي مشهور و متخلص به «هه ژار» به سال 1300 ه.ش در شهر مهاباد و در
خانوادهاي متدين و شهير ديده به جهان گشود. در دو سالگي از نعمت وجود مادر محروم
شد و از همان كودكي تلخي زندگي را تجربه كرد.وي در سن پنجسالگي الفبا و قرآن را نزد پدر
خويش فرا گرفت، سپس وارد مكتب خانه شد و از حضور تني چند از مدرسان علوم اسلامي آن
زمان كسب فيض نمود. فوت پدر بار مسئوليت خانواده را بر دوش وي نهاد.عبدالرحمن به سبب علاقه وافري كه به ادبيات
داشت از همان اوان جواني به مطالعه ادبيات و ديوان شاعران بزرگ روي آورد اين علاقه
به حدي بود كه از همان آغاز بسياري از اشعار شاعران نامدار را از برداشت. نوجواني
بيش نبود كه توانايي ادبي وي نمايان گشت و به سرودن شعر روي آورد، اشعار او كمكم
ورد زبانها و نقل مجالس گشت. در اين زمان بود كه استاد تخلص «ههژار» را برگزيد.
ایشان زمانی که پا به سن گذاشت لذت دانستن را دریافته وعاشقانه به دنبال کسب علم بود.اما پدرش ناگهانی درگذشت وبار سنگین مسئولیت از خواهر وبرادران صغیرش را بر دوش او که هفده سال بیشتر نداشت نهاد.ایشان ناچار درس وتحصیل را رها کرد وبه کسب وکار روی آورد وبا تلاش بسیار توانست به این اوضاع نامرتب سر وسامان بدهد.بعد از مدتی ازدواج کرد وبه قول خودش فرشته رحمت را به خانه برد که در سایهاش آرامش یافت ودر کنارش سختی وخستگی کار روزانه را از یاد برد اما پس از مدتی این تکیهگاه را نیز از دست داد.با همه مشکلات شهرنشینی به مهاباد نقل مکان کرد،چرا که برادران وقت مدرسه رفتنشان فرا رسیده بود،نیاز به امکانات بیشتر موجب شد که کسب وکارش را رونق بیشتری ببخشد.هنگام برداشت محصول از کشاورزان بوکان وروستا های اطراف گندم وتوتون میخرید وبه تبریز میبرد ومیفروخت.همچنین گاو وگوسفند نیز معامله میکرد وبه کار هم میرسید.به این ترتیب وضع مالیش خوب شد،ودر شهر خانهایخرید وبه سر و وضع بچهها رسید وبار دیگر ازدواج کردواین بار هم زنی فداکار شریک زندگیاش شد.ناگفته نماند با همه گرفتاریها علاقه شدید ماموستا ههژار به زبان وادب کوردی به حدی بود که تا آن سالها بسیاری از دواوین شعرای کورد را خوانده بود وبیشتر آنها را حفظ داشت،به علاوه از همان سنین نوجوانی در خود توانایی واستعداد شعرسرودن رامیدید.ههژار جزءافرادی بود که در جمعیت تجدید حیات کوردستان عضو شد،وهمین موضوع باعث شد که به خود اجازه بدهد شعر را در بیان محرومیت مردم وبیداد شاهان وحاکمان بسراید،تخلص هه ژار را هم برگزید وبا خود پیمان بست که هیچ گاه به خاطر مال ومقام دست به قلم نزندوجز در راه مبارزه باظلم وجهل سخن نگوید.وهمین سبب شد اشعار دل انگیزش ورد زبانها شود و مورد قبول خاص وعام قرار بگیردونخستین دیوان شعریش(ئاله کوک)چاپ ومنتشر گردید واز سوی قاضی محمد(پیشوا)لقب شاعر ملی به او داده شد.قاضی او را بسیار ارج مینهاد چیزی نگذشت که در شمار دوستان ونزدیکان وی در آمدودر صحنههای سیاسی آن زمان فعالانه حضورپیدا کرددر یکی از ماموریت هایش که از سوی قاضی محمد در سقز به سر میبرد مشغول مذاکره با افسران پلیس بود ناگهان همه چیز عوض شد و او را بازداشت کردند،در زندان سرهنگ غفاری از او خواست اظهار پشیمانیکند وجان سالم به در ببرد او نپذیرفت واعلام کرد که آماده است تا در راه عقیدهاشکشته شود.پس از دو سال زندان در سقز خواستند او را به مهاباد منتقلکنند که در فرصتی گریخت و پس از روزها پیاده روی دربرف وسرما از مرز عبور کرد ووارد خاک عراق شد،داستان زندگی ههژار در عراق سراسر حکایت تحمل فقر ومحرومیت ودر عین حال آزادگی است،سالها با نام مستعار زیست وبرای گذراندن زندگی به انجام سخت ترین کارهاپرداخت اما در این حال هم از مطالعه دست نکشید وهمواره بخشی از مختصر دستمزدش را به خرید کتاب اختصاص میداد.کار طاقت فرسا بیمارش کرد وچون بیماریش به درازا کشید وامیدی به زنده ماندنش نمانده بود، توسط جمعی از دوستانش به بیمارستانی در جبلی لبنان انتقال یافت.این بیمارستان کتابخانه بزرگی داشت که حاوی کتابهای ارزشمندی به زبان عربی بود.ههژار دو سال وچند ماه را درآنجا به سر برد ودر این مدت بیشتر اوقاتش را به مطالعه گذرانیدومعلوماتش را درزمینه ادبیات زبان وتاریخ عرب تکمیل کرد.طوری که چون بهبود یافت وبه عراق برگشت به عضویت انجمن ملی آن کشور در آمد.در آن سالها نوری سعید نخست وزیر عراق بود وحکومت پلیسی وفشار سانسور بیداد میکرد،دیری نپایید که روحیه ظلم وستمستیزی وقلم توانای ههژار او را در شمار مخالفان حکومت قرار داد وچون به هیچ روی حاضر به همکاری با دستگاه نشد ناگزیر پیش از آنکه دستگیر شود همسرودو فرزندش را به یکی از دوستانش سپرد وخود مخفیانه به کوردستان سوریه گریخت.در آنجا یک سال بی خبر و دور از خانوادهاش به سر برد وپس از این مدت موفق شد خانوادهاش را نیز نزد خود بیاوردوبدین گونه بار دیگر ودر غربتی دیگر نزد هم جمع شدند.
پس از سه سال اقامت ههژار در کوردستان سوریه یعنی در تابستان 1958میلادی عبدالکریم قاسم در کشور عراق کودتا کردوزمام امور را به دست گرفت.پس از چندی ملا مصطفی بارزانی از شووری به عراق بازگشت وبرابری حقوق کورد وعرب را در این کشور مطرح کرد،ههژار بی درنگ به عراق بازگشت وبدو پیوست،ایشان از این تاریخ به مدت 17سال در کنار بارزانی بود واز نزدیکترین یاران ومشاوران او به حساب میآمد.ههژار در این دوره به نوعی دیگر در فشار وسختی بود واز سویکار بیامان ودشوار در تنگنایش میگذاشت،واز سوی دیگر خیانتها وخودفروشیها آزارش میداد،اما او به هر حال به آرمانش وفادار بود ودر خدمت به آن هرگز تعلل نورزید.زمان صلح وآتش بس به مدد اشعار ونوشته هایش راهنمای افکار عمومی بود وهنگامی که جنگ در میگرفت روزها تفنگ به دست وشبها قلم به کف با استبدادطلبان مبارزه میکرد.تا آنکه در سال 1975که نهضت کوردستان عراق شکستخورد وشمار فراوانی از کوردهای عراق ناگزیر به ایران پناهنده شدند.به اصرار بارزانی ههژار نیز به ایران بازگشت وهم به شفاعت او ساواک پرونده سیسالهاش را نگشوداما اورا هم مانند دیگر پناهندگان در عظیمیه کرج سکنی دادند وبدین ترتیب برای چندمین بار واین بار در پیری زندگی خود را از صفر شروع کرد وبرای تامین معاش زندگی خود وفرزندانش به تکاپو افتاد.دانشگاه تهران ترجمه ی قانون(درزمینه طب)تالیف ابوعلی سینا رابه او پشنهاد کردند وقرار براین شد که درمقابل خدمتش دستمزد ناچیزی بگیرد.باترجمه ی اولین کتاب از این اثر در محافل علمی وادبی حضور پیدا کرد وبه عضویت فرهنگستان زبان وادب فارسی درآمد.با پیروزی انقلاب بهمن1357ه.ش مجال آن را یافت که در زمینه کار مورد علاقه اش یعنی تحقیق در مورد زبان وادب کوردی به فعالیت بپردازد وی در این سالها از جنبه های ادبی وفرهنگی بیشتر استفاده را از عمرعزیزش برد وبا تلاش سخت وخستگیناپذیر بیشتر اوقاتش را به تالیف وتحقیق وترجمه گذراندودرسایه این رنج وتلاش آثار ارزشمند وکم نظیری را در زمینه ی علمی،ادبی،فرهنگی،به جای گذاشته که از آن جمله شرح دیوان اشعار شیخ احمد جزیری،ترجمه ترجمه قرآن کریم و...را میتوان نام برد.
عبدالرحمن شرفکندی(۱۳۰۰–۱۳۶۹)، ملقب به هَژار (به کردی: ههژار Hejar، به معنی مسکین و تهیدست) از نویسندگان، مترجمان و شاعران مشهور کرد ایران بود.[۱] ههژار در جمهوری کردستان به همراه ماموستا هیمن به عنوان شاعر ملی کردستان انتخاب شد. وی همچنین در جنبش آزادی خواهی کردستان عراق به رهبری مصطفی بارزانی نیز مشارکت داشت. [۲] از کارهای برجسته او ترجمه کتاب قانون در طب بوعلی سینا از عربی به فارسی، ترجمه رباعیات خیام از فارسی به کردی و فرهنگ کردی به کردی فارسی ههنبانه بورینه است. وی در سرودن شعر تحت تأثیر شاعران برجسته کرد مانند احمد خانی، وفایی، ملای جزیری و قادر کویی بود.
وی فرزند حاجی ملا محمد بود و در سال ۱۳۰۰ هجری خورشیدی در کردستان ایران زاده شد. دوران کودکی وجوانی را در مهاباد سپری نمود و هنگامی که ۱۷ سال سن داشت پدرش درگذشت. هژار ناچار درس و تحصیل را بعد از مرگ پدر، رها کرد و به کسب و کار روی آورد . و به دلیل تحصیل برادران با همه مشکلات شهر نشینی، به مهاباد نقل کرد . نیاز به امکانات بیشتر موجب شد که کسب و کارش را رونق بیشتری دهد . هنگام برداشت محصول، از کشاورزان بوکان و روستاهای اطراف گندم و ... می خرید و به تبریز می برد و می فروخت . همچنین گاو و گوسفند معامله می کرد و به کار کشاورزیش هم می رسید .ناگفته نماند که با همه گرفتاریها، علاقه شدید عبدالرحمن جوان به زبان و ادبیات کردی چنان بود که تا سالها بسیاری از دواوین شعرا را خوانده بود و بیشتر آنها را از حفظ داشت . او تخلص هژار " به معنی بینوا و درویش " را برای خود برگزید و با خود عهد کرد که هیچگاه به خاطر مال و مقام، دست به قلم نبرد . اشعار دل انگیز هژار به زودی به دلها راه یافت و ورد زبان خاص و عام شد. و نخستین دیوان اشعارش که ئاله کوک نام داشت چاپ و منتشر گردید و به زبان آذری نیز ترجمه وانتشار یافت . هژار به دلیل مسائل سیاسی پس از دوماه حبس در سقز، در حالیکه می خواستند او را به مهاباد منتقل کنند در فرصتی موفق به فرار شد و پس از روزها پیاده روی در برف و سرما، وارد خاک عراق شد . با وجود مشکلات فراوان در آنجا، دست از مطالعه نکشید و همواره بخشی از مختصر دستمزدش را به خرید کتاب اختصاص می داد . کار طاقت فرسا و سوء تغذیه مسمومش کرد و توسط جمعی از دوستدارانش به بیمارستانی در جبل لبنان انتقال یافت . این بیمارستان کتابخانهٔ بزرگی داشت حاوی کتابهای ارزشمند بسیار به زبان عربی . هژار دو سال و چند ماه در آنجا بسر برد و در این مدت بیشتر اوقاتش را به مطالعه گذراند و اطلاعاتش را در زمینه زبان و ادبیات عرب تکمیل کرد . بطوری که وقتی به عراق بازگشت به عضویت در مجمع علمی آن کشور درآمد و مجال یافت که به مطالعه و تحقیق بیشتر بپردازد . و به علاوه برخی از اشعار و مقالاتش را منتشر نماید . هژار سه سال نیز در سوریه اقامت گزید . سرانجام هژار بعد از ۱۷ سال به ایران بازگشت . دولت ایران او را در عظیمیه کرج سکنی داد و بدین ترتیب او بار دیگر چندمین بار و در سرپیری، باز زندگی را از صفر شروع کرد . در دانشگاه تهران ترجمه قانون در طب، تألیف ابوعلی سینا را به او پیشنهاد دادند در ازای دستمزد مختصری، و با ترجمه اولین کتاب از این اثر، در محافل علمی و ادبی راه پیدا کرد و به عضویت فرهنگستان زبان فارسی درآمد . با تلاش سخت و خستگی ناپذیر بیشتر ساعات شبانه روز را به تحقیق و تالیف و ترجمه مشغول بود و در سایه این کار پیگیر آثار ارزشمند و کم نظیری را در زمینههای مختلف علمی و ادبی و فرهنگی از خود به یادگار گذاشت، که از جمله آنها شرح دیوان اشعار شیخ احمد جزیری، ترجمه دوره کامل قانون ابن سینا در هفت جلد، گردآوری فرهنگ جامع لغات کردی به کردی و فارسی، زندگینامه خودش و بالاخره ترجمه کامل قرآن کریم به زبان کردی را می توان نام برد . سرانجام در روز پنجشنبه دوم اسفند ماه سال ۱۳۶۹ در تهران بر اثر بیماری جان پاکش به جوار یار شتافت و بدرود حیات گفت . جنازه استاد را به مهاباد منتقل کردند و در حالیکه شهر در ماتم نشسته بود و جمعیت انبوهی از دور و نزدیک برای وداع با وی گرد آمده بودند، با تجلیل بسیار تا گورستان بداق سلطان مشایعت شد و در کنار هیمن و ملاغفور به خاک سپرده شد .
گفت و گوی استاد عبدالرحمان شرفکندی (هه ژار) با کیهان فرهنگی
از این رهگذر "کیهان فرهنگی "به معرفی دانشمند و شاعر توانایی کرد ،عبدالرحمان شرفکندی متخلص به "هه ژار"پرداخته است و خوش وقت است که زمانی به ملاقات ایشان رفته است که پس از یک دوره زنذگی پر فراز و نشیب ،در حال حال حاضر سرگرم تلاش و کوشش علمی و فرهنگی بوده و ترجمه هایشان از عربی به فارسی و از فارسی به کردی ،یا تا کنون به چاپ رسیده یا در دست ناشران است که فهرست آنها را در همین مصاحبه ملاحظه خواهید فرمود .اثر بزرگ ایشان ،ترجمه کتاب قانون ابن سینا در 7 مجلد است تا به حال 3 مجلد آن انتشار یافته است و بقیه در دست انتشار است . استاد در جواب این سوال که چه عاملی ایشان را بر آن داشت که قتنون را ترجمه کنند ،می گویند:
"عربی صحرانشین
در خیمه ی مهمانسرای شیخ سوگند یاد کرد که از حلاوه لذیذتر در دنیا
نیست_حلاوه نوعی شیرینی است که از خرما می سازند_گفتند خورده ای ؟ گفت نه
.لیکن پسر عمویم حَمَد کاغذی را لیسیده بود که گویا حلاوه در آن پیچیده
بوده اند !
هزار سال و خرده ای است_(استاد یس هزار سال اولین کسی
بودند که توانستند عربی معماگونه ی قانون را به فارسی ترجمه کنند.جرجیس)_
که ما ایرانیان به وجود شیخ الرئیس می بالیم و او را مایه ی افتخار می
دانیم. اگر از ما بپرسند که آثار ابن سینا را دیده ای ، پاسخ همان پاسخ پسر
عموی حَمَد است . می گوییم آقا اروپاییان به شیخ الرئیس افتخار می کنند و
او را ارج می نهند. اروپا ،آقا اروپا ! فهمیدی؟ خواستم ایرانیان هم میهنم و
پارسی زبانان در خارج از ایران از حلاوه های گوناگون ممتاز _که از کارگاه
قنادی ابو علی سینا بیرون آمده اند_دست کم یکی را بچشند و از لیسیدن کاغذ
اروپاییان بیاسیند .
میلیونها مرد و زن و بچه ی مستضعف زاغه نشین و روستایی در مملکت ما ،قبل از آنکه دستشان به دامان طبیبی برسد جانشان
به
لب می رسد و اگر احیاناً دستشان به طبیب رسید ، باید هرچه دارند گرو
بگدارند و از بیماری نمردی از ناداری بمیر ! دلم خواست روستانشینان سیه روز
را بر خاصیت گیاهان ساده ی دارویی که در برزن و بر بام خانه هایشان می
روید باخبر سازم . که عسی و لعل بیماری های ساده ی خود را تداوی کنند . که
اگر نفعی نرسانند ، زیانی هم ندارد .دیگر از رنج سفر و خطر مطب طمطراق برخی
از پزشکان سود جوی مال اندوز خانمان سوز در امان باشند .
شیخ الرئیس در
باب معالجه گوش می فرمایند :«برخی از پزشکان ،گوش چرک کرده ی دردمند را
بالته می آکنندو به بیمار سفارش می دهند که بر گوش سالم بخوابد . بعد از
مدتی چرک گوش به دمل ورم تبدیل می شود . آنگاه می فرمایند علاج تنها جراحی
است .که این چنین پزشکانی حیال هستند و می خواهند جیب بیمار بیچاره را خالی
کنند . »من ترجمه ی قانون را خدمت به بیچارگان می دانم و با سعدی هم عقیده
ام که می فرماید:«عبادت بجز خدمت خلق نیست . »
کیهان فرهنگی: استاد ، حتماً با نشریه ی ما و روال کار آن آشنا هستید . معمولاً نخستین سوال ما به خلاصه ای از شرح احوال و تحصیلات مربوط می شود .
استاد عبدالرحمان شرفکندی (هه ژار) : شرح
حال من چندان مهم و شنیدنی نیست . بنده در سال 1300 شمسی در مهاباد متولد
شدم . ایام کودکی را در مدارس دینی و حوزه های علمی درس خواندم و تازه پا
به دوران جوانی گداشته بودم که به همراه خانواده ام به روستایی به نام ترغه
در اطراف بوکان رفتیم. آن روزها به دلیل تبعیضات بسیاری که از سوی رژیم
حاکم اعمال می شد بنده به سوی مسائل سیاسی کشیده شدم و ناگزیر در 24 سالگی
به عراق متواری شدم.
در آنجا بیمار شدم و مشکلات و سختی های زیادی را
پشت سر گذاشتم ، بعد به لبنان رفتم و حدود دو سال آنجا بودم . سه سال هم در
سوریه ماندم تا اینکه عبدالکربم قاسم خان در عراق کودتا کرد و من آنجا به
ملا مصطفی برخورد کردم و همدیگر را شناختیم . وقتی جنگ با عراق و رژیم صدام
پیش آمد ، من ار طریق همکاری با رادیو و مطبوعات ، مخالفتم را ابراز می
کردم تا اینکه مجبور به بازگشت به ایران شدم ولی در اینجا رژیم شاه مرا به
اعدام محکوم کرده بود ، از این رو دوستان وساطت کرده و خواستار لغو این حکم
شدند اما، شاه در پاسخ گفته بود عفوی در میان نیست فقط پرونده اش را به
اجرا نگذارید.
بنده در بغداد عضو آکادمی علمی بودم و کارهای ترجمه ی
زیادی هم داشتم ،لذا وضع زندگیم خوب بود،کتابخانه ی خوبی هم داشتم اما همه
ی اینها به دستور صدام مصادره کردند ،در نتیجه وقتی به ایران آمدم در
نهایت فقر و تنگدستی قرار داشتم ، به این جهت خانه ای هم در اینجا به من
دادند .
در ایران به منطور امرار معاش و به هر حال ارائه ی نوعی خدمت
فرهنگی ، تصمیم به کار گرفتم و به انتشارات دانشگاه و جاهای دیگری رفتم .در
آنجا از توان و بضاعت علمی من سوال کردند ،گفتم :من زبان عربی دوره ی
جاهلیت و عربی بعد از اسلام را می دانم و با زبانهای بومی مردم عراق و لبنا
و سوریه و مصر هم آشنایی دارم و ضمناً ترکی استانبولی و آذری را هم بلدم و
چون خودم کُرد هستم ،طبعاً این زبان را هم به خوبی می دانم .آفای فره وشی
به من گفتند ، بیا کتاب قانون ابن سینا را ترجمه کن . کن
هم گرچه اطلاع چندانی در مورد این کتاب نداشتم ،ولی صرفاً با این تصور که
کتاب عربی را به فارسی ترجمه می کنم این کار را پذیرفتم . اما بعد وقتی
کتاب را آوردم و مقداری از آن را مظالعه کردم دیدم به هیچ وجه آن طور که من
تصور می کردم نیست و کاری دشوار است . بنابراین نزد ایشان برگشتم و گفتم
دانسته های من بیشتر در خصوص ادبیات عرب و دواوین شعرایی نظیر متنبی و ابو
نواس و بحتری است ، حتی عربی دوره ی جاهلیت را هم می دانم ، اما این کتاب
در حد توان من نیست . آقای دکتر فره وشی گفت : خسته نشو ،اگر در ماه حتی یک
صفحه هم ترجمه کنی برای ما کافیست . بعد قرار شد کار دیگری را هم شروع
کنیم که همین فرهنگ کُردی _فارسی است . برای انجام کار هم هفته ای دو روز
به پژوهشکده ی ایران زمین - که در حال حاضر وابسته به موسسه ی مطالعات و
تحقیقات فرهنگی است - می رفتیم .
کیهان فرهنگی:از شرح حالتان خیلی زود گذشتید. در مورد تحصیلاتتان و فعالیت های که هنگام زندگی در بغداد داشتید می خواهیم بیشتر بدانیم.
استاد عبدالرحمان شرفکندی (هه ژار) : اگر اجازه روزی مردی عرب به نام «جه بر»وارد شهری می شود و در ضمن گردش در آن شهر سری هم به گورستان می زند .وقتی سنگ قبر ها را نگاه می کند و نوشته های روی آن را می خواند می بیند عمر همه ی مردگان شهر خیلی کم بوده و حداکثر به یک سال رسیده ،متعجب می شود ، از کسی علت را می پرسد ، او می گوید در شهر ما مرسوم است که از افراد در حال مرگ می پرسیم که زندگی را واقعاً زندگی کرده ای و خوش بوده ای ؟ و بعد همان را بر سنگ قبرش حک می کنیم و «جه بر » فکری می کند و می گوید پس شما را به خدا هر وقت من مردم روی سنگ قبرم بنویسید این شخص به محض تولد مرد . زندگی من هم مثل زندگی «جه بر» بوده است . اما در مورد فعالیت هایم درمدتی که در بغداد بودم باید عرض کنم که در آغاز به کارهای ساده و کم در آمد مشغول بودم ولی بعد که از لبنان برگشتم ، توانستم کارهای درزمینه ی ترجمه پیدا کنم ، از جمله کتاب های عربی که در مدارس تدریس می کردند به کردی ترجمه می کردم و مقالاتی می نوشتم ، تا اینکه مجمع علمی تشکیل شد و مرا هم به عنوان عضو رسمی دعوت کردند . غیر از این مدتی هم به کار عکاسی مشغول بودم.
کیهان فرهنگی:به خاطر دارید در آن مدت چه کتب های را ترجمه و چاپ کردید؟
استاد شرفکندی :
بله ،بخشی از این کتاب ها حاصل کار گروهی بود ،یعنی یک کتاب را به چند نفر
می دادند که کار کنند . غیر از این گونه کتاب ها ،شرفنامه را ترجمه کردم
که در همان جا چاپ شد . رساله ای هم بود به نام تاریخ عشیره ی گاوان به قلم
مصطفی جواد مربوط به زمان القادر بالله عباسی ،در ضمن دیوان اشعارم را هم
در آنجا چاپ کردم .البته این دیوان دوبار دیگر _ یک بار در ایران به صورت
افست و یکبار هم در اروپا _ تجدبد چاپ شد.رباعیات عمر خیام را
هم به کردی ترجمه کردم ، با همان وزنی که خیام در فارسی به کار برده است .
حتماً توجه دارید که این کار بسیار مشکل است و زحمت زیادی دارد .250 رباعی
را ترجمه کردم و در عراق به چاپ رساندم ولی بعد دیدم که چند نفر دیگر هم
بدون کسب اجازه آنرا چاپ کرده اند ،لذا به این فکر افتادم که چرا خودم این
کار را نکنم . به این جهت نامه ای به مسئولین نوشتم و تقاضایم را مطرح کردم
که پاسخی برایم نرسید . اخیراً دیدم یک ناشر پیدا شده است و رباعیات عمر
خیام را به 30 زبان چاپ کرده ،ولی نمی دانم چرا به من پاسخی ندادند .
کیهان فرهنگی : در حال حاضر زبان و ادبیات کردی را چه جایگاهی دارد ،به خصوص در مقایسه با ادبیات فارسی ؟
استاد شرفکندی :می
دانید که ، نه در ایران نه در جاهای دیگرهیچ وقت به
ما و ادبیات ما اجازه ی مطرح شدن نداده اند ، همیشه راه برای ما بسته بوده
است ، ولی با این همه ، ادب کردی خیلی شکوفا ست ،ما در غزل ، قصیده ،مرثیه و
امثال اینها آثار بسیار ارزشمندی داریم ، حتی در میان ادبای ما ، کسانی
نظیر مولوی کُرد از اورامان که به جرئت می توانم بگویم از اسکار وایلد و
امثال او بالاتر است ، حتی شاید بشود گفت که از حافظ هم کمتر نبوده است ولی
افراد غیر کرد شناخت کافی و جامعی از اینها ندارد ، تفهیم این موضوع بسیار
مشکل می شود . شما چهره های فرهنگی کرد را نمی شناسید _ لااقل مثل ما_ ولی
ما آنها را بخوبی می شناسیم و با آثار آنها آشنا هستیم ، خیلی از نوشته
هایشان لذت می بریم و آنها را دوست داریم ، اگر آثار این افراد ترجمه و چاپ
شود نزدیکی و مشابهت آن با آثار ادب فارسی کاملا مشخص می شود.
زبان کردی گستردگی زیادی دارد ، علتش هم پراکندگی جغرافیایی
منطقه است که بطور طبیعی موجد لهجه های مختلفی است . در عین حال به دلیل
شرایط خاص اقلیمی از تجاوز بیگانگان هم دور مانده ، ولی زبان فارسی از
اقوام بیگانه خیلی متاثر است ، به ویژه اعراب و ترکها . با توجه به اینکه
من خودم در زمینه ی فرهنگ لغت کار می کنم ، کلمات بسیاری را یافته ام که
عربی یا ترکی است و برای آن مترادف فارسی وجود ندارد .ولی در زبان کردی
برابر هر واژه چندین اسم وجود دارد که متاسفانه از این همه وسعت و گستردگی
هیچ استفاده ی نمی شود . من نمی دانم چرا ما مثلاً نام بسیاری از گیاهان
دارویی را به عربی یا یونانی به کار می بریم ولی از به زبان آوردن مترادف
کردی آنها خودداری می کنیم . این مسئله را بنده یکبار در انتشارات دانشگاه
مطرح کردم که هر چند مورد توجه و پسند همه واقع شد و قرار گذاشتند گروهی را
به منظور جمع آوری این اسم ها به کردستان بفرستد ، ولی هیچ اقدامی در این
زمینه صورت ندادند .
شاید بد نباشد این موضوع را هم برایتان بگویم که
چندی قبل صدام جمعی از نویسندگان کرد را تهدید کرد که اگر از کلمات مشترک
کردی و فارسی در نوشته هایشان استفاده کنند ، آنها را ممنوع القلم خواهد
کرد.
الان در ایران (سال 1367)وضع خیلی خوب است ، همین که اجازه
داده اند نشریات کردی نظیر «سروه» منتشر شود (که دیگر چاپ نمی شود) خودش
نشانه ی حسن نیت مسئولین است(!).در رژیم گذشته حتی نمی شد فکر این مسائل را
هم کرد . آن وقت ها روزنامه ای در کردستان بود ولی در ایران منتشر نمی شد
.من در بغداد و مسکو چند شماره ی آن را را دیده بودم . امروزه کتاب های
کردی متعددی چاپ می شود که می تواند فرهنگ کردی را به همه بشناساند ، البته
امید وارم در آینده بهتر و بهتر شود .
کیهان فرهنگی :
لطفاً از اشعار کردی خودتان هم برایمان بخوانید ، با اشعاری را که می
پسندید ، همانها که به نظر شما از لحاظ لطافت با شعر حافظ برابری می کند.
استاد شرفکندی : اگر اجازه بدهید سه رباعی از رباعیات خیام را که به کردی برگردانده ام ، برای شما می خوانم ، به انضمام برگردانی از شعر عقاب پوشکین که گویا به فارسی هم ترجمه شده است.
در ضمن اینجانب هرگز ادعا نکرده ام که اشعارم به لطافت شعرهای
حافظ می رسد ، بلکه منظودم این بود که در میان اشعار شعرای کرد ، شعرهای
بسیار لطیف و زیبای وجود دارد که دست کمی از بهترین غزلهای فارسی ندارد و
بطور مثال می توان از مولوی کرد نام برد .
من انقدر نسبت به حافظ علاقه
دارم و به او افتخار می کنم که شعر او را به عنوان نمونه ای از نهایت لطافت
و زیبای مورد مثال قرار دادم . به عقیده ی من در تمام دنیا از او شاعر تر
پیدا نمی شود . حافظ به حدی بزرگ است که با وجود این همه کتاب و مقاله که
در باره اش نوشته شده ، باز هم قسمت بزرگی از افکار و اندیشه ها ی او برای
ما نا معلوم باقی مانده است ...
سرانجام کار مداوم، بیخوابی و ریاضتهای فکری و جسمی، شمع فروزان زندگی پربار این بزرگمرد را به سوی خاموشی سوق داد ، تا آنکه سرانجام در روز پنجشنبه دوم اسفند سال ۱۳۶۹ه.ش روح پاکش به آرامش ابدی پیوست و بدرود حیات گفت.
برخی از آثار و تالیفات ماموستا ههژار عبارتند از:
۱-ترجمه کتاب شفای ابوعلی سینا، در هفت جلد، انتشارات سروش.
۲-ترجمه قرآن کریم، چاپ تهران.
۳-ترجمه رباعیات خیام، انتشارات سروش.
۴-ترجمه شرفنامه بدلیسی، چاپ نجف.
۵-ترجمه آری این چنین بود برادر، اثر دکتر شریعتی، چاپ تهران.
۶-ترجمه عرفان برابری آزادی، اثر دکتر شریعتی، انتشارات سروش.
۷-ترجمه پدر مادر ما متهمیم، اثر دکتر شریعتی، انتشارات سروش.
۸-ترجمه یک جلوش بینهایت صفر، اثر دکتر علی شریعتی، چاپ تهران.
۹-ترجمه آثارالبلاد و اخبارالبلاد به فارسی، انتشارات اندیشه.
۱۰-ترجمه پنج انگشت یک مشت است. اثر بریژید و نگوربوکسی، انتشارات تازه نگاه.
۱۱-دیوان اشعار، چاپ تبریز.
۱۲-زندگینامه، چاپ پاریس.
۱۳-تاریخ اردلان، چاپ تهران.
۱۴-فرهنگ جامع کردی به کردی و فارسی، انتشارات سروش.
۱۵-برای کردستان، چاپ عراق.
۱۶-ترجمه مهم و زینخانی به سروانی، چاپ عراق.
۱۷-مجموعهای شامل طنزهای اجتماعی، چاپ سوریه.
۱۸-شرح دیوان ملای جزیری، انتشارات سروش.
۱۹-طایفه فراموش شده گابان، چاپ عراق.
۲۰-تاریخ سلیمانیه ترجمه از عربی به فارسی، (چاپ نشده).
۲۱-روابط فرهنگی ایران و مصر، ترجمه از عربی به فارسی، (چاپ نشده).
۲۲-ترجمه فرهنگ عمید به کردی، چاپ نشده.